خنده سلاح دفاعی منه.
وقتایی که آشفته م بیشترین درصد خندیدن و حرف زدن رو دارم
چون اکثرا" پشت قهقهه هام،اون دختر کوچولوی غمگین و مضطرب پنهون میشه و زانوهاش رو بغل میکنه و بغضشو میده پایین.
همیشه توی جمع ها سعی میکنم لبخند بیارم روی لب هاشون.حتی اگه به خودم بخندن.از خندیدن آدمها خوشم میاد(:
شخصیتم جدیه.اما اگه اجازه ش بدم با یه عالمه عسل هم نمیشه خورد منو!
نمونه ش امروز:
از شدت هیجان و فکر درست خوابم نبرد. فکر به آینده به مسیر به کارهای فردا و.
و نتیجه؟!
امروز خیلی آشفته بودم،خیلی.
این حال،حالم رو بد میکنه.این هیجانات بیش از حدی که هیچ تخلیه ای براش پیدا نمیکنم حالمو بد میکنه.
این خنده های عصبی دیوانه م میکنه.
بغض بدی داشتم ولی میخندیدم.
خیلی چیزها توی ذهنمه،
کاش میشد یکیو داشتم،مورد اعتماد،راحت باهاش م میکردم.
افسوس.
پ.ن1:جلسات مشاورمم هفته ی پیش تموم شد.
پ.ن2:کاش یه هفته خودمو یه جای دور افتاده حبس میکردم.
پ.ن3:حال و حوصله ی نگاه کردن به مغازه ها که هیچ،حال هم ندارم!
میکنه منبع
درباره این سایت